من اعتراض کردم و يک مشت ثانيه
از بي کرانه ي ساعات عمر من
در ياد آن ترانه ي جاويد مانده است
من اعتراض کردم و ياد و هواي شب
بر بال آن سحابي گريان نيمه شب
در چشمهاي خيس من بر جاي مانده است
من اعتراض کردم و قلبي به پيش يار
با آن همه احساسر گداز
تقديم کرده ام
من اعتراض کردم و جز يک غمي عظيم
هيچم به دست نيامده پس دست مي کشم
از آن هواي بودن و جاويد ماندنم